دلت هر موقع تنگ شد خبرم کن
دوباره دستاتو تاج سرم کن
شنیدم گفتی که تو رو ببخشم
هنوز تو آسمونت میدرخشم
میگن شبای غربت خیلی سخته
هواش سنگینه و بهت نساخته
شنیدم خیلی تو غربت عزیزی
ولی میگن هنوزم اشک میریزی
دلت هر موقع تنگ شد خبرم کن
دوباره دستاتو تاج سرم کن
شبا هر شب باید بیایی تو خوابم
بشینی پیش این دل خرابم
نفهمم که دوباره گریه کردی
به جونت خواب دیدم که بر میگردی
دلت هرموقع تنگ شد خبرم کن
دوباره دستاتو تاج سرم کن
چطور بگم که دلتنگ توام تویی که مونس شب های دل بی قراری ام بودی
چطور بگم که باغ دلم به غم نشسته واز دوری تو دلتنگ شده؟
چطور بگم که وجود تو... گرمای صدای دلنشین توبه من آشفته
زندگی می بخشه؟
چطور بگم که این دل بی طاقت بهانه تو را می گیرد؟
چطور بگم که دستانم گرمی دستانت را می خواهد؟
ای تنهاترین ستاره زندگی من
پشت پنجره دل تنگم به انتظار لحظه با تو بودن می مانم
تا با آمدنت دل بی قرارم را آرام کنی