حدیث عشق
حدیث عشق

حدیث عشق

دلت هرموقع تنگ شد خبرم کن

دلت هر موقع تنگ شد خبرم کن


دوباره دستاتو تاج سرم کن


شنیدم گفتی که تو رو ببخشم


هنوز تو آسمونت میدرخشم


میگن شبای غربت خیلی سخته


هواش سنگینه و بهت نساخته


شنیدم خیلی تو غربت عزیزی


ولی میگن هنوزم اشک میریزی


دلت هر موقع تنگ شد خبرم کن


دوباره دستاتو تاج سرم کن


شبا هر شب باید بیایی تو خوابم


بشینی پیش این دل خرابم


نفهمم که دوباره گریه کردی


به جونت خواب دیدم که بر میگردی


دلت هرموقع تنگ شد خبرم کن


دوباره دستاتو تاج سرم کن